لعنت به تو که احساساتمو به بازی گرفتی...
فراموش کردمت...
نظرات شما عزیزان:
بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر، زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سياه تو ندارم
ای رفته ز دل، راست بگو! بهر چه امشب
با خاطره ها آمده ای باز به سويم؟
گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من او نيم، او مرده و من سايه اويم
من او نيم، آخر دل من سرد و سياه است
او در دل سودازده از عشق شرر داشت
او در همه جا، با همه کس، در همه احوال
سودای تو را ای بت بی مهر! به سر داشت
من او نيم، اين ديده من گنگ و خموش است
در ديده او آن همه گفتار، نهان بود
وان عشق غم آلود در آن نرگس شبرنگ
مرموزتر از تيرگی شامگهان بود
من او نيم آری، لب من اين لب بی رنگ
ديري ست که با خنده يی از عشق تو نشکفت
اما به لب او همه دم خنده جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده ميخفت
بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم
آن کس که تو ميخواهيش از من به خدا مرد
او در تن من بود و ندانم که به ناگاه
چون ديد و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد
من گور ويم، گور ويم، بر تن گرمش
افسردگی و سردی کافور نهادم
او مرده و در سينه من، اين دل بی مهر
خیلی حال داد مطالبت موفق باشی عزیز
خیلی حال داد مطالبت موفق باشی عزیز
همه ی چیزایی که لازم داری ...
حوصلت سر رفته ؟؟ عکس ببین یا اس ام اس بخون...منتظرتونم
دوست داری جدیدترین اخبار رو بدونی چیه ؟؟ خب یک سری به بخش اخبار بزن...
خلاصه هرچی که تو بخوای...
منتظرتونم
طراح : صـ♥ـدفــ |